ابراهیم علیزاده
چکیده: هدف از مقاله حاضر، بررسی
رابطه بین تمایل به ترک شغل با مولفههای تعهد سازمانی، تناسب فرد-سازمان،
خشنودی شغلی، فشارهای روانی ناشی از محیط کار است. نتایج به دست آمده نشان
میدهد که بین مولفههای تعهد سازمانی، مولفههای تناسب فرد-سازمان،
مولفههای خشنودی شغلی و عدالت سازمانی با تمایل به ترک شغل رابطه منفی، و
بین مولفههای فشارهای روانی ناشی از محیط کار با تمایل به ترک شغل رابطه
مثبت وجود دارد. همچنین بین تمایل به ترک شغل با سن، طبقه شغلی و استخدام
رسمی رابطه منفی و با سطح تحصیلات رابطه مثبت دارد؛ اما، مطالعات انجام
گرفته در زمینه ارتباط بین جنسیت و تمایل به ترک شغل به نتایج بسیار
متناقضی منجر شده است.
کلید واژهها: تمایل به ترک شغل، تعهد سازمانی، تناسب فرد-سازمان، خشنودی شغلی، ابهام نقش، تعارض نقش، تکراری بودن نقش، پیش بینی
مقدمه
با افزایش رقابت و گسترش روشهای توسعه منابع
انسانی، سازمانها تلاش می کنند تا کارکنان مستعد خود را حفظ کرده و آنان را
توانمند نمایند تا آنها بتوانند عملکرد بالایی از خود بروز دهند؛ اما،
سازمانها همواره از این مساله بیم دارند که سرمایههای انسانی خود را از
دست بدهند و زیان ببینند؛ زیرا، هر سازمان برای آموزش، تربیت و آماده سازی
کارکنان خود تا مرحله بهره دهی و کارآیی مطلوب، هزینههای بسیاری را صرف می
کند و با از دست دادن نیروهای ارزشمند، متحمل از دست دادن مهارتها و
تجربیاتی می شود که طی سالها تلاش به دست آمده است. هزینههای ترک خدمت
کارکنان را می توان به شرح ذیل برشمرد ( هوم و گریفت ، 1995؛ کاسیو ،
1991).
1- هزینههای مربوط به پست بلاتصدی: شامل هزینههای مربوط به
مصاحبه خروج، هزینههای اداری قطع حقوق و دستمزد و استعفا، هزینه دانش و
مهارت از دست رفته.
2- هزینههای استخدام کارکنان جدید: شامل هزینه آگهی
و پست، هزینه کارمندیابی (بررسی سوابق کاری، مصاحبه استخدامی، اجرای
آزمونهای استخدامی برای بررسی مهارتها و استعدادها) و هزینه ورود یک فرد
جدید به سازمان (تشکیل پرونده استخدامی- اداری ، صدور کارت شناسایی).
3- هزینههای
آموزش: شامل هزینه معارفه و توجیه کارکنان تازه وارد، هزینههای صرف شده
برای آموزش مهارتهای مورد نیاز ( جزوات، کتابها، حق التدریس مدرسین)، حقوق و
مزایای شاغل تازه وارد تا زمانیکه برای کار آماده شود، هزینه ساعات صرف
شده برای تعیین وظایف و تشریح کار به کارکنان تازه وارد.
4- هزینههای
کاهش بهره وری: هزینه بهره وری پایین کارکنان تازه استخدام، هزینه اشتباهات
احتمالی کارکنان تازه وارد، هزینه تکمیل طرحهای در اختیار کارکنان کلیدی
پس از استفای آنان و هزینه کاهش بهره وری واحدی.
یافتههای علمی نشان می
دهند که تمایل به ترک شغل از اراده آگاهانه و حساب شده شاغل برای ترک
سازمان ناشی می شود (تت و می یر، 1993)؛ یعنی، کارکنان به یکباره سازمان را
ترک نمیکنند، بلکه " تمایل به ترک شغل" را به صورت تدریجی در خود پرورش
می دهند و پس از در نظر گرفتن همه شرایط و مناسب بودن فرصتهای استخدامی در
سازمانهای دیگر، اقدام به ترک شغل می نمایند.
امروزه ترک شغل کارکنان
کلیدی در سازمانهای سرآمد به یکی از مهمترین نگرانیهای مدیریت منابع
انسانی تبدیل شده است. به همین دلیل، سازمانهایی که بتوانند دلایل و عوامل
موثر در تمایل به ترک خدمت کارکنان را درک کنند، خواهند توانست پیش از
اینکه کارکنان سازمان را ترک کنند، سیاستها و روشهای موثری را برای حفظ و
نگهداری منابع انسانی کارآ به کار بگیرند.
پژوهشهای صورت گرفته نشان می
دهد که تمایل به ترک شغل به خوبی می تواند ترک شغل آتی کارکنان را مورد
پیش بینی قرار دهد ( برای مثال، تت و می یر، 1993؛ لوکاس و همکاران ،1993؛
بدیان و همکاران ، 1991؛ پاراسورامان ، 1989). بنابراین با پذیرفتن اصل
پیشگیری به عنوان یک روش موثر، می توان این اصل را مطرح کرد که علت یابی
تمایل به ترک شغل کارکنان می تواند در حذف عوامل زمینه ساز، کارآمد باشد.
نقش عوامل فردی در تمایل به ترک شغل
پژوهشهای
متعددی ( وای و رابینسون ، 1998؛ ویل و کیمبل ،1995 ؛ گرهارت ،1990؛ پرایس
و مولر ،1986؛ کوتن و توتل ،1986؛ آرنولد و فلدمن ،1982؛ موبلی و همکاران ،
1979) گزارش کرده اند که بین متغیرهای سن و استخدام رسمی با تمایل به ترک
شغل رابطه منفی وجود دارد، به این معنی که با افزایش سن از میزان تمایل به
ترک شغل کاسته می شود و بیشترین میزان ترک شغل در یک سال اول استخدام اتفاق
می افتد و کارکنانی که سازمان را ترک می کنند معمولاًسابقه استخدام کوتاهی
دارند (میشل و برادوک ، 1994). علاوه بر آن، کارکنان رسمی کمتر از کارکنان
غیر رسمی (کارکنان قراردادی) تمایل به ترک سازمان دارند ( لارسن و لاکین ،
1999 ).
سطح تحصیلات با تمایل به ترک شغل رابطه مثبت دارد و افراد با
تحصیلات بالا بیشتر از افراد با تحصیلات پایین، تمایل دارند که شغل خود را
ترک کنند (برگ ، 1991؛ کوتن و توتل، 1986)؛ به عبارت دیگر کارکنانی که
دارای تحصیلات بالایی هستند در صورتیکه احساس کنند که به تخصص آنها احترام
گذارده نمیشود، احتمال بیشتری وجود دارد که سازمان را ترک کنند ( هاتون و
امرسون، 1998). همچنین وای و رابینسون (1998) و پرایس و میولر( 1986) به
این نتیجه رسیدند، افرادی که به لحاظ شغلی در طبقه غیرمدیریتی قرار دارند،
در مقایسه با افرادی که در این طبقه قرار دارند (طبقه مدیریتی) تمایل
بیشتری دارندکه شغل خود را ترک کرده و به سازمان دیگری بروند.
مطالعات
انجام گرفته در زمینه ارتباط بین جنسیت و تمایل به ترک شغل به نتایج بسیار
متناقضی منجر شده است. برای مثال، نتایج به دست آمده نشان می دهد که
(وایزبرگ و کِرچنبام ، 1993 و کوتن و توتل، 1986) زنان در مقایسه با مردان
تمایل بیشتری به ترک شغل دارند و دو برابر بیش از مردان، شغل خود را ترک می
کنند ( کام ست ، 2000 ؛ ایتا ، 2000). در مقابل وای و رابینسون (1998)،
میلر و ویلر (1992) و برگ (1991)
در پژوهش خود هیچ رابطه ای بین جنسیت
و تمایل به ترک شغل نیافتند. و این در حالیست که الاین (1997) و سامرس و
هندریکس (1991) به این نتیجه رسیدند که مردان بیشتر از زنان شغل خود را
ترک می کنند، شاید علت این باشد که مردان نان آور خانواده هستند و انگیزه
پیشرفت بیشتری نسبت به زنان دارند و چنانچه، شغلشان با انتظاراتشان همخوانی
نداشته باشد، این امکان وجود دارد که شغلشان را جهت یافتنِ یک شغل جذابتر
ترک کنند.
پژوهشهای انجام گرفته نشان می دهد که تمایل به ترک شغل با
میزان پایه حقوق در لحظه شروع خدمت فرد در سازمان و همچنین متناسب بودن
مزایای پرداختی با شایستگیهای فردی مرتبط است و بیشترین میزان تمایل به ترک
شغل در سازمانهایی وجود دارد که میزان پایه حقوق آنها در مقایسه با شغلهای
مشابه در سازمانهای دیگر پایین است و همچنین دارای سرپرستانی تازه کار و
ناآشنا با محیط کاری هستند ( لارسن و لاکین،1999).
نقش تعهد سازمانی در تمایل به ترک شغل
پژوهشهای
صورت گرفته نشان می دهد که کاهشِ تعهد سازمانی کارکنان می تواند موجبات
تمایل به ترک شغل را در آنان فراهم آورد ( کیم و همکاران ، 1996؛ بن بیکر و
همکاران ، 1994؛ آرنولد و فلدمن، 1982). تعهد سازمانی، تمایل به بقا و
تلاش بسیار زیاد برای سازمان و همچنین پذیرش ارزشها و اهداف سازمان می
باشد. قبل از پژوهش پورتو و همکاران (1974)، پژوهشگران، خشنودی شغلی را به
عنوان عامل اصلی ترک شغل
محسوب میکردند؛ اما، پژوهش آنان نشان داد که
تعهد سازمانی نیز بر تمایل به ترک شغل تاثیر میگذارد، نتیجه ای که قبل از
آن حاصل نشده بود. همچنین، آنها به این نتیجه رسیدند که در مقایسه با
خشنودی شغلی، تعهد سازمانی بهتر می تواند ترک شغل کارکنان را پیشبینی
نماید (وانگ و همکاران ، 1996؛ آرنولد و فلدمن، 1982 ؛ بلودرن ، 1982؛
پورتو و همکاران، 1974).
نظریه پردازان، یک مدل سه وجهی را برای تعهد
سازمانی فرض می کنند (میر و آلن ، 1993). در مدل سه وجهی، تعهد سازمانی از
سه وجه، عاطفی، مستمر و تکلیفی یا هنجاری تشکیل یافته است. تعهد عاطفی،
نشانگر وابستگی عاطفی کارکنان برای تعیین هویت با سازمان و درگیر شدن در
فعالیتهای سازمانی است. همچنین تعهد مستمر شامل تعهدی است برای ادامه
فعالیت در سازمان و عدم تمایل به ترک آن به دلیل زیانهایی که از ترک سازمان
نصیب فرد می شود و سرانجام تعهد هنجاری شامل الزام اخلاقی مبنی بر ضرورت
ماندن در سازمان است. نتایج پژوهشها نشان میدهد که از میان مثلث تعهد
سازمانی، تعهد عاطفی رابطه بیشتری با تمایل به ترک شغل دارد و با افزایش آن
میزان تمایل به ترک شغل کمتر میشود (تت و مییر ، 1993).
نقش خشنودی شغلی در تمایل به ترک شغل
ارتباط
بین ترک شغل و خشنودی شغلی یکی از مفاهیمی است که به صورت گسترده مورد
پژوهش قرار گرفته است. برای مثال (کوتن و توتل 1986؛ آرنولد و فلدمن 1982؛
بلودرن، 1982؛ موبلی ، 1982؛ پرایس، 1977) به این نتیجه رسیدندکه بین
خشنودی
شغلی و ترک شغلی رابطه منفی وجود دارد و احتمال بیشتری
وجوددارد، شاغلینی که خشنودی شغلی پایینی دارند، شغل خود را ترک میکنند؛
زیرا عدم خشنودی شغلی میتواند منجر به فرسودگی شغلی شده و کارکنان را
وادار به ترک شغل نماید ( رازا،1993). ولی به نظر میرسد که خشنودی شغلی
تنها درصد بسیار کمی از واریانس ( کمتر از 15%) تمایل به ترک شغل را تبیین
میکند ( بلو و بال ، 1989). درحقیقت نقش خشنودی شغلی در تمایل به ترک شغل
به اندازه کافی قوی نیست و برای تبیین بهتر علل و عوامل تمایل به ترک شغل
باید با دیگر متغیرها ترکیب شود.
بررسی دقیق تر، پیرامون تحقیقات انجام
شده درخصوص خشنودی شغلی نشان میدهد که خشنودی کلی از شغل به عنوان یک
مفهوم عام در تمایل به ترک شغل، تاثیر دارد. با وجود این، برخی از تحقیقات
جنبههای اختصاصی تر خشنودی شغلی را ( برای مثال خشنودی از حقوق، سرپرستی و
ماهیت کار ) در ترک شغل موثر میدانند. در این راستا هاتون و امرسون
(1998) بر این باورندکه سرپرستان، نقش بسیار مهمی را در تمایل به ترک شغل
ایفا میکنند و در حقیقت نوع رفتار آنها تعیین میکند که کارکنان در سازمان
بمانند و یا آن را ترک کنند؛ این بدان معنی است که بقیه عوامل مرتبط با
خشنودی شغلی نقش ضعیفتری را ایفا مینمایند ( کاه و گاه ،1995).
نقش فشارهای روانی ناشی از محیط کار در تمایل به ترک شغل
فشارهای
روانی ناشی از محیط کار نیز نقش قابل توجهی در تمایل به ترک شغل کارکنان
دارد. ابهام نقش و تعارض نقش از جمله عواملی هستند که در این میان بسیار
مورد مطالعه قرار گرفته و پژوهشگران (ساگر ،1994؛ جکسون و راندال ،1985؛
فیشر و گیتلسون ،1983) میگویند که با افزایش ابهام و تعارض در نقش،
کارکنان به دلیل ناخشنودی شغلی و ناراحتیها و تنشهای روحی مرتبط با کار،
تمایل پیدا میکنند که مشاغل دیگری را جستجو نموده و در صورت فراهم بودن
شرایط، شغل خود را ترک نمایند.
تکراری بودن نقش نیز یکی دیگر از
عواملی است که میتواند بر تمایل به ترک شغل موثر باشد. بر اساس یافتههای
موجود ( هاکمن و اولدهام ، 1975) مشاغل متنوع و چالش انگیز از مشاغل ساده
تر و معمولی تر، خشنودکننده تر بوده و به صورت بالقوه، میتوانند کارکنان
را برای عملکرد بهتر، برانگیخته نمایند؛ در مقابل مشاغل دارای وظایف تکراری
باعث میشوند که کارکنان دچار بی انگیزگی شده و به سوی غیبتهای متوالی و
تمایل به ترک شغل سوق داده شوند (لارسن و لاکین،1999؛ اورپن ،1979).
نقش تناسب بین ارزشهای فردی و سازمانی در تمایل به ترک شغل
پژوهشگران
جهت تبیین دقیق تری از دلایل تمایل به ترک شغل کارکنان، تناسب بین ارزشهای
فردی و سازمانی را نیز مورد مطالعه قرار داده اند. نتایج نشان میدهد،
افرادی که ارزشهای فردیشان با ارزشهای سازمانی تجانس بیشتری دارد، تمایل
دارند که خشنودی شغلی و تعهد سازمانی بیشتری از خود نشان دهند و در مقابل،
اگر میزان تجانس بین ارزشهای فردی و سازمانی کاهش پیدا کند، کارکنان تمایل
بیشتری به ترک سازمان پیدا میکنند.
همچنین نتایج نشان میدهد که
سازگاری ارزشهای فردی و سازمانی میتواند سبب پیش بینی ترک شغل در دو سال
آینده شود (هاتون و امرسون،1998؛ مگ لینو و رالین ،1998؛ وسترمن
،1997؛کریستوف ،1996؛ اوریلی و همکاران ،1991). بیشتر مطالعات انجام شده در
ارتباط با تناسب ارزشهای فرد-سازمان، حول هفت ارزش فردی و سازمانی، شاملِ
پیشرفت مدار بودن، به لحاظ اجتماعی پاسخگو بودن، حمایت مدار بودن، تاکید بر
خلاقیت و نوآوری، تاکید بر پاداشها، عملکرد مدار بودن و تمایل به ثبات و
یکنواختی، متمرکز شده اند.
نقش عدالت سازمانی در تمایل به ترک شغل
از
دو دهه گذشته به این سو نقش عدالت سازمانی نیز بر تمایل به ترک شغل مورد
بررسی قرار گرفته است. برابری و عدالت سازمانی مفهومی است که برای تشریح
انصاف و برابری در محیط کاری بکار میرود، به عبارت دیگر این مفهوم اشاره
به این نکته دارد که آیا کارکنان احساس میکنند که با آنان به صورت برابر
برخورد میشود که فرایند این احساس میتواند بر متغیرهایی که با محیط کاری
مرتبطند، تاثیر بسیاری بگذارد؛ مسایلی مانند اینکه چه کسی ترفیع میگیرد،
اخراج میشود، برای آموزش معرفی میشود، به قسمت دیگری معرفی میشود،
افزایش حقوق میگیرد، دفتر جدید یا تجهیزات جدید میگیرد یا هر گونه منابع
سازمانی دیگر که ممکن است با رشد فردی همراه باشد، از جمله مسایل مربوط به
برابری سازمانی هستند (مورمان ، 1991) .
کارکنان انتظار دارند که
مدیران رفتار و خطی مشی برابر و منصفانه ای با آنان داشته باشند و احساس
کنند که صرفنظر از سلسله مراتب سازمانی، از لحاظ فردی در یک سطح قرار دارند
و همه آنها به یک اندازه با اهمیت شمرده میشوند. از مصادیق بارز نابرابری
در سازمان آن است که افراد احساس کنند که کارمند درجه دوم سازمان هستند، و
قوانین و مقررات سازمانی برای پستها و عناوین سازمانی مختلف به گونه
متفاوتی تعریف و اجرا میشود ( ترز ، 2000 ) .
برابری در سازمان شامل دو جنبه میباشد :
1- عدالت توزیعی ، یعنی منصفانه بودن مزایا و منافعی که سازمان برای اعضای خود تعیین میکند.
2- عدالت
فرآیندی ، که توصیف کننده روش بکار رفته برای توزیع منافع و مزایای سازمان
در بین کلیه اعضای آن میباشد. لیونتال ( 1980 ) معتقد است
به طور
کلی زمانی میتوان نتیجه گرفت در یک سازمان عدالت فرایندی وجود دارد که:
روشها به طور یکسان در بین کارکنان اعمال شوند و جانبداری در روشها به
حداقل برسد و همچنین روشهای تدوین شده اخلاقی باشند و از دقت بالایی
برخوردار باشند.
پژوهشهای انجام گرفته نشان میدهد که عدالت سازمانی به
طور منفی بر تمایل به ترک شغل اثر میگذارد؛ به عبارت دیگر هر چه عدالت
سازمانی کاهش پیدا کند، تمایل به ترک شغل و در نتیجه ترک شغل کارکنان
افزایش پیدا میکند (دیلی و کرک ، 1992 ، برگ ، 1991، پرایس و مولر ،
1986) .
نتیجهگیری
نتایج پژوهشهای صورت گرفته درباره تمایل به ترک
شغل کارکنان برای حفظ و نگهداشت منابع انسانی در سازمانهای ایرانی اهمیت
بسیاری دارد. پیام این گونه پژوهشها آن است که از رابطهی بین مولفههای
تعهد سازمانی، تناسب فرد-سازمان، خشنودی شغلی، و فشارهای روانی ناشی از
محیط کار، میتوان به نحو شایسته ای برای کاهش تمایل به ترک شغل کارکنان
استفاده کرد؛ هر چند کنترل عوامل فردی کارکنان (سن، طبقه شغلی، سطح تحصیلات
و جنسیت) در اختیار سازمان نیست.
در این بررسی به این نتیجه رسیدیم که
تعهد سازمانی، نقش بسیاری را در تمایل به ترک شغل کارکنان ایفا مینماید؛
بنابراین، ضروری است که ماموریت، اهداف و ارزشهای سازمان تبیین شود و با
ترسیم شرح شغل و چشم انداز شغلی به صورت مستند، زمینههای رشد و پیشرفت
کارکنان توانمند، فراهم گردد. علاوه بر آن تمهیداتی ایجاد شود تا رویهها و
دستورالعملهای اداری، منصفانه تدوین و تصمیمات اخذ شده در مورد کارکنان با
انتظارات آنان سازگار باشد. همچنین، سازمان باید تلاش نماید تا سرمایه
گذاریهایی را برای کارکنان انجام دهد که کارکنان از دست دادن آنها را برای
خود دشوار بیایند؛ افزایش مهارتهای کاری از جمله این موارد است. در این
راستا، پیشنهاد میشود با استقرار سامانه مدیریت دانش، شرایطی فراهم گردد
تا کارکنان از اندوختههای دانشی یکدیگر بهره مند شده تا بتوانند به
پیشرفتهای حرفه ای نایل شوند. همچنین پیشنهاد میشود، جامعه پذیری کارکنان
در بدو استخدام به شکل جدی تری پیگیری شود تا افراد از همان ابتدا با
جنبههای مثبت و منفی شغل آتی شان آشنا شوند و در صورتیکه با انتظاراتشان
همخوانی نداشته باشد، پیش از ورود به سازمان به صورت داوطلبانه انصراف دهند
و همچنین به این وسیله افراد نیز به صورت متقابل چارچوبهای اخلاقی را برای
خود پیریزی خواهند نمود.
فشارهای روانی ناشی از محیط کار متشکل از
ابهام نقش، تعارض نقش و تکراری بودن نقش نیز میتواند موجبات تمایل به ترک
شغل را درکارکنان ایجاد نماید. بنابراین برای کاهش ابهام نقش توصیه میشود
با انجام تجزیه و تحلیل مشاغل، شرح وظایف منطبق با وضعیت موجود، تدوین شده و
در اختیار کارکنان قرار گیرد و همچنین با تشکیل کلاسهای آموزشی حین کار و
روش استاد-شاگردی، کارکنان، نحوه درست انجام وظایف را بیاموزند. علاوه بر
آن برای شفاف نمودن وظایف و مسئولیتهای شغلی، شرح وظایف کارکنان برای آنها
تبیین شود و در همان راستا کارکنان پاسخگوی سازمان باشند. از طرف دیگر با
ایجاد سامانه چرخش شغلی، فرصتهایی برای کارکنان ایجاد شود تا مشاغل جدیدتری
را در اختیار بگیرند تا تکراری بودن وظایف شغلی در آنان ایجاد نشود. البته
ایدهآل آن است که با حذف وظایف ساده و تکراری، مشاغل موجود سازمان مورد
غنی سازی شغلی قرار بگیرند.
تناسب ارزشهای فردی با ارزشهای سازمانی نیز
نقش تعیین کننده ای در تمایل به ترک شغل کارکنان ایفا می نمایند. بنابراین
پیشنهاد می شود برای گزینش کارکنان جدید از آزمونهای استاندارد بهره گرفته
شود تا از ورود افرادی که ارزشهایشان تناسبی با ارزشهای سازمانی ندارد،
جلوگیری بعمل آید. همچنین با حذف موانع و محدودیتها، فرآیندهای کاری به
شکلی ایجاد شود که کارکنان فعلی سازمان برای انجام وظایف شغلی از آزادی عمل
بیشتری برخوردار شوند و به این باور برسند که از جانب سازمان مورد حمایت
هستند.
ناخشنودی شغلی نیز یکی از عوامل تاثیر گذار بر تمایل به ترک شغل
کارکنان است. بر این اساس، یکی از ریشه ها و علل ناخشنودی این است که میزان
مزایا و پاداشهای همه کارکنان در یک سطح باشد، در صورتیکه آنها عملکردهای
متفاوتی در یک طیف از ضعیف تا عالی دارند و این امر موجب مقایسه میزان
مزایا و پاداشهای دریافت شده، و در نتیجه موجبات ناخشنودی در کارکنان شکل
میگیرد. برای حل این مساله، سامانه ارزیابی عملکرد کارکنان در سازمان باید
به صورت مستمر مورد اصلاح و بازنگری قرار گیرد تا با قرار دادن معیارهای
عینی مبتنی بر وظایف شغلی، عدالت و انصاف بیشتری در ارزیابیها رعایت گردد.
همچنین ارایه پاداش، باید بر اساس نتایج حاصل از ارزیابیها صورت پذیرد تا
کارکنان دارای عملکرد بالا، پاداش بیشتری دریافت کنند.
سرانجام ذکر این
نکته ضروری به نظر میرسد که سازمانهای خواهان کاهش تمایل به ترک شغل باید
یک مطالعه آماری چند متغیره انجام دهند تا سهم هر یک از عوامل موثر را در
سازمان خود مورد ارزیابی قرار دهند و در نتیجه درک بهتر و روشن تری از
فرایند ترک خدمت کارکنان بدست آورند.
منبع: پایگاه مقالات علمی مدیریت