استراتژی حوزههای مختلف منابع انسانی
پس
از بررسی فضای شکلگیری استراتژیهای منابع انسانی سازمان، در این بخش به
منظور بررسی استراتژیهای حوزههای کارکردی منابع انسانی، الگوی پایهای
برنامهریزی استراتژیک منابع انسانی که روش سنتی برنامهریزی بوده،
رویکردی بالا به پائین دارد را مبنا قرار داده، آن را مورد مطالعه دقیقتر
قرار میدهیم. این الگو که در (شکل 1) نشان داده شده است، چگونگی تبدیل
استراتژیهای سازمان را به استراتژیهای منابع انسانی و استراتژیهای
حوزههای مختلف آن، بیان میکند.
همان گونه که در شکل ملاحظه میشود،
در این الگو پس از مشخص شدن استراتژیهای سازمان که با توجه به چشمانداز،
مأموریت، ارزشهای سازمان و با بررسی محیط داخلی و خارجی آن به دست میآید،
استراتژیهای کلان منابع انسانی تدوین میشوند. تدوین این استراتژیها نیز
مستلزم بررسی عوامل محیطی، با تمرکز بر عوامل مرتبط با نیروی انسانی سازمان
است. (Kane & Palmer, 1995)
هر یک از عوامل داخلی و خارجی، نقشی
کلیدی در تعیین استراتژیهای منابع انسانی سازمان ایفا میکنند. تغییر در
هر یک از این عوامل میتواند باعث ایجاد دگرگونیهایی اساسی در
جهتگیریهای منابع انسانی سازمان شود. بنابراین بررسی مستمر این عوامل به
منظور اتخاذ استراتژیها و سیاستهای درست منابع انسانی سازمان، کاملاً
ضروری است.
پس از تدوین استراتژیهای کلان منابع انسانی، استراتژیهای
حوزههای عمومی منابع انسانی، یعنی: مدیریت تأمین منابع انسانی، مدیریت
توسعه منابع انسانی، مدیریت عملکرد، مدیریت پاداش و مدیریت روابط کارکنان
تعیین میشوند. هدف از انجام این کار، تبدیل استراتژیهای کلان منابع
انسانی به استراتژیهای حوزههای مختلف کاری منابع انسانی است. بدیهی است
در تدوین استراتژیهای حوزههای منابع انسانی نیز باید ضمن توجه به
استراتژیهای کلان، به بررسی عوامل محیطی مؤثر بر آن حوزه خاص پرداخته شود.
(Kane & Palmer,1995)
الف) تامین منابع انسانی
تامین
منابع انسانی، متضمن وجود کارمندان مورد نیاز، برای انجام فعالیتهای
سازمان است. کیپ (1989) هدف از طراحی و اجرای استراتژیهای جذب مدیریت
منابع انسانی را چنین عنوان کرده است: «هدف، به دست آوردن و جذب کارکنان
مناسبی است که از شایستگیها، مهارتها، دانش و پتانسیل لازم برای دیدن
آموزشهای آتی برخوردار باشند. روشهای انتخاب و جذب کارکنانی که به بهترین
شکل میتوانند این دسته از نیازهای سازمان را تأمین کنند، باید به عنوان
فعالیت اساسی سازمان قلمداد شوند و اکثر سیاستهای منابع انسانی که در جهت
پرورش و انگیزش کارکنان طراحی میشوند باید بر پایه این فعالیتها بنا
نهاده شوند». (آرمسترانگ، 1384) به بیان دیگر برنامهریزی منابع انسانی
فرایند بازنگری نظاممند نیازمندیهای سازمان، به نیروی انسانی است؛ برای
تضمین اینکه نیروی انسانی مورد نیاز سازمان با مهارتهای مورد نظر در زمان
لازم در اختیار قرار دارند». (Dessler,2005)
برنامهریزی منابع انسانی را از دو جنبه میتوان مورد بررسی قرار داد:
- برنامهریزی سخت منابع انسانی
- برنامهریزی نرم منابع انسانی
برنامهریزی
سخت منابع انسانی مبتنی بر تجزیه و تحلیل کمی است و تضمین میکند که تعداد
مناسبی از کارکنان کارآمد به هنگام نیاز، موجود است. اما جنبه نرم
برنامهریزی منابع انسانی پیرامون ایجاد فرهنگ سازمانی است، که میان اهداف
سازمان و ارزشها، باورها و رفتارهای کارکنان هماهنگی و انسجام برقرار کند.
پس
از مشخص شدن این نکته که سازمان به چه تعداد نیروی کار، در چه زمانی و با
چه مهارتها و شایستگیهایی نیاز دارد و نیز با مطالعه وضعیت عرضه نیروی کار
در محیط پیرامون سازمان، و برآورد نیازهای آتی سازمان، مدیران منابع
انسانی از راه جذب و حفظ نیرو و یا ایجاد انعطافپذیری در سازمان، نیروی
انسانی مورد نیاز را تامین میکنند.
جذب نیرو: جذب نیروهای کارآمد از خارج سازمان به منظور مرتفع ساختن نیازهای منابع انسانی، مستلزم انجام این فعالیتها است:
1. تعریف نیازهای مهارتی و شایستگیهای رفتاری؛
2. تجزیه و تحلیل عوامل مؤثر بر تصمیم پیوستن به سازمان، مانند:
- حقوق و مزایا،
- فرصتهای ارتقای شغلی،
- فرصت بهرهگیری از مهارتهای موجود یا کسب مهارتهای جدید،
- راضی کننده بودن شغل (میزان وظایف، اختیارات و استقلال در انجام کار)،
- شهرت سازمان،
- امکان مشارکت افراد در سازمان،
- محیط کار جذاب،
3.
تجزیه و تحلیل فعالیتهای رقیبان: بررسی این موضوع که رقیبان سازمان در
زمینه عوامل مؤثر بر تصمیم افراد چه اقداماتی انجام میدهند.
4. تدوین
ابزار و فنونی به منظور جذب بهترین کارکنان به سازمان. مانند مصاحبههای
ساختاریافته و آزمونهای روانسنجی. (Business Fundamentals,2002)
حفظ
نیرو: با توجه به چالشهای فراوان جذب نیروی انسانی که از کمبود نیروی کار
متخصص، رقابت شدید برای جذب نیروهای ماهر و قوانین و مقررات استخدامی نشئت
میگیرد، مسئله حفظ منابع انسانی از اهمیت فراوانی برخوردار است. مطالعات
انجام شده در زمینه علل ترک شغل افراد در سازمانها نشان میدهند که عواملی
چون آینده ضعیف شغلی، عدم علاقه به کار، احساس کم ارزش تلقی شده توسط
سازمان، کافی نبودن وظایف کاری، عدم دریافت پاداش مناسب، عدم برخورداری از
موقعیت اجتماعی مناسب، محیط کاری خستهکننده، احساس تبعیض، فقدان انسجام
گروهی و پرداخت غیرمنصفانه و غیر رقابتی دلایل اصلی ترک شغل را تشکیل
میدهند. بنابراین موارد زیر را میتوان به عنوان استراتژیهای حفظ منابع
انسانی برشمرد:
_ طراحی مناسب مشاغل (از نظر تنوع، استقلال، امکان رشد و فضای کاری)،
_ جبران مناسب و عادلانه خدمات و ارائه پاداشهای مناسب به افراد،
_ ایجاد نظام مدیریت عملکرد قوی،
_ آموزش، توسعه مهارتها و شناخت توانمندیهای بالقوه افراد،
_ ایجاد مسیرهای شغلی مشخص و آینده کاری روشن،
_ ایجاد تعهد در کارکنان،
_ تشکیل گروههای کاری. (آرمسترانگ، 1380)
انعطافپذیری:
بنا به گفته اتکینسون (1984) ، هدف از استراتژی انعطافپذیری باید ایجاد
یک شرکت منعطف از راه فراهم آوردن انعطافپذیری بیشتر عملیاتی و نقشی باشد.
تخصیص بهینه فعالیتها به کارکنان، استفاده حداکثر از زمان، برونسپاری برخی
از فعالیتها و توسعه مهارتهای کارکنان، به گونهای که قابلیت انجام
مشاغل مختلف را داشته باشند، از مسایلی است که باید موردنظر قرار گیرد.
(آرمسترانگ، 1380) این امر بسیاری از دغدغههای مدیران سازمان را در
ارتباط با جذب و حفظ نیروی انسانی، به ویژه در شرکتهای پروژه محور مرتفع
میسازد.
ب) توسعه منابع انسانی
پیدایی دانش و فناوریهای نوین،
تحولات صنعتی و همچنین جهتگیریها و استراتژیهای جدید سازمانها، آنها را
ناگزیر میسازد برای بقا در عرصه رقابت، به سوی آموزش و توسعه مداوم منابع
انسانی خود گام بردارند. (آرمسترانگ، 1380) والتون (1999) توسعه استراتژیک
منابع انسانی را چنین توصیف میکند: «توسعه استراتژیک منابع انسانی شامل
این موارد است: ایجاد، حذف، اصلاح و تعدیل مسئولیتها و فرایندها و
راهنمایی و هدایت افراد به شیوهای که همه افراد و گروهها به مهارت، دانش
و شایستگیهایی که برای قبول و انجام وظایف فعلی و آتی سازمان لازم است،
مجهز شوند». (آرمسترانگ، 1384)
هدف از توسعه استراتژیک منابع انسانی،
ایجاد چارچوبی فراگیر و یکپارچه برای پرورش کارکنان است. بخش اعظم
فرایندهای توسعه منابع انسانی متوجه فراهم آوردن محیطی خواهد شد که در آن
محیط، کارکنان به یادگیری و توسعه دانش و مهارتهای خود ترغیب شد. ممکن است
فعالیتهای مرتبط با توسعه منابع انسانی شامل برنامههای سنتی آموزشی نیز
باشند، اما تأکید این فعالیتها بر توسعه سرمایه معنوی سازمان و ترویج و
ارتقای پویایی سازمانی، گروهی و فردی است. افزایش شایستگیها و قابلیتهای
کارکنان سازمان باید به عنوان یکی از سیاستهای اصلی توسعه منابع انسانی
مورد توجه جدی قرار گیرد.
ج) مدیریت عملکرد
مدیریت عملکرد،
حوزهای از منابع انسانی است که میتواند بیشترین سهم را در بهبود عملکرد
سازمان داشته باشد. هدف از استراتژیهای مدیریت عملکرد، افزایش اثربخشی
سازمان، افزایش بهرهوری کارکنان و گروهها و کسب سطح بالاتری از مهارت،
شایستگی و افزایش تعهد و انگیزه در کارکنان است. استراتژیهای مدیریت
عملکرد به مسائلی همچون چگونگی مدیریت سازمان برای رسیدن به اهداف تعیین
شده، میپردازد. مدیریت عملکرد را میتوان به عنوان روشی استراتژیک و
یکپارچه برای فراهم آوردن موفقیتی پایدار برای سازمانها از راه بهبود
عملکرد کارکنان تعریف کرد. مدیریت عملکرد از این جهت استراتژیک است که به
مسائل گسترده فراروی سازمان میپردازد؛ اینکه آیا در محیط خود به گونهای
اثربخش فعالیت میکند و اینکه جهت کلی حرکت سازمان به سمت دستیابی به اهداف
سازمانی است یا خیر؟ استراتژیهای مدیریت عملکرد اهداف عمده زیر را دنبال
میکنند:
_ کمک به نیروی انسانی در جهت بهبود عملکرد؛
_ توسعه و پرورش کارکنان در جهت طی مسیر شغلی؛
_ استفاده از نظرات کارکنان برای بهبود سازمان؛
_ مشارکت و تشویق کارکنان؛
_ گردآوری اطلاعات لازم برای جبران خدمت کارکنان؛
_ کشف نقاط قابل بهبود و برنامهریزی برای بهبود آنها (Dessler,2005)
سیستم
مدیریت عملکرد را میتوان متشکل از سه جزء: عوامل مورد ارزیابی، ورودیها و
خروجیهای سیستم دانست. عوامل اصلی مورد ارزیابی سیستم مدیریت عملکرد
عبارتند از:
_ میزان دستیابی به اهداف،
_ رعایت ارزشهای اصلی سازمان،
_ ویژگیهای افراد، مانند: انگیزه، مهارتهای فردی و خلاقیت
_ توان بالقوه افراد.
ورودیهای سیستم را میتوان با این عنوانها زیر بیان کرد:
_ محدودههای مورد ارزیابی،
_ عوامل کلیدی موفقیت و شاخصهای عملکرد،
_ قابلیتهای موردنیاز سطوح مختلف سلسله مراتب شغلی،
_ اهداف یا الزامات مشخص مشاغل گوناگون.
و در نهایت خروجیهای سیستم موارد را در برمیگیرند:
_ ارزیابی و درجهبندی عملکرد،
_ برنامههای بهبود عملکرد مانند آموزش،
_ برنامه بهبود شغلی،
_ ارزیابی از پائین به بالا.
شرط
مهم و اساسی در پیادهسازی استراتژیهای مدیریت عملکرد، برخورداری از
حمایت کامل مدیریت ارشد و مشارکت کامل مدیران صف است. نقش کارکنان در
فرایند مدیریت عملکرد نیز باید بسیار دقیق و روشن باشد، زیرا آنان باید این
فرایند را از خود بدانند و با مشارکت خود زمینه بهبود عملکرد سازمان را
فراهم آورند. سازمانهایی در بهبود عملکرد خود با توفیق همراه خواهند بود که
به این هدف بنیادین توجه کنند: «ایجاد فرهنگی که در آن افراد و گروهها
مسئولیت بهبود مستمر فرایند کسب و کار و مهارتها و میزان مشارکت خود را به
عهده میگیرند». (آرمسترانگ، 1380)
د) استراتژیهای پاداش
استراتژیهای
پاداش بر چگونگی تهیه و طراحی برنامهها توسط سازمان، به منظور اطمینان از
اینکه رفتارها و عملکرد مؤثر کارکنان در تحقق اهداف سازمان مورد تقدیر
قرار میگیرند، تمرکز میکنند. همان گونه که گومز- مجیا و بالکین (1992)
معتقدند، استراتژی پاداش عبارت است از «به کارگیری مطلوب سیستم پاداش
بهعنوان یک ساز و کار یکپارچهساز کلیدی که از راه آن تلاشهای واحدهای
فرعی مختلف و کارکنان آنها به سمت تحقق اهداف استراتژیک یک سازمان جهت داده
میشود.» استراتژی پاداش باید بر پایه این اصل مهم بنا نهاده شود که منبع
نهایی ایجاد ارزش کارکنان سازمان هستند. این امر به معنای آن است که
فرایندهای پاداش باید به گونهای خلاق به نیازهای کارکنان و نیازهای سازمان
پاسخ دهد. مبنای این استراتژی باید الزامات سازمان به بهبود عملکرد در
کوتاه مدت و بلندمدت باشد. استراتژی پاداش میتواند از تغییر حمایت کند،
فعالیت سازمان را تقویت کرده و رسمیت ببخشد.
استراتژی پاداش باید موجب
انسجام و یکپارچگی فرایندها و سیاستهای پاداش با استراتژی رشد و بهبود
عملکرد شود. همچنین این استراتژی باید باعث تقویت ارزشهای سازمان، به ویژه
ارزشهایی مانند: خلاقیت، کارگروهی، انعطافپذیری، کیفیت و ارائه خدمات به
مشتری شده، نیز موجب بهبود فرهنگ سازمانی و گسترش رفتارهای مطلوب در
بخشهای مختلف سازمان شود. در این صورت استراتژی پاداش میتواند نقش مهمی
در تحقق اهداف سازمان ایفا کند. (آرمسترانگ، 1384)
استراتژی پاداش میتواند جهتگیریهای گوناگونی داشته باشد:
_ جذب و حفظ نیروی انسانی،
_ ایجاد انگیزه در افراد برای بهبود عملکرد،
_ ایجاد انگیزه در افراد برای مشارکت بیشتر در برنامههای سازمان. (Business Fundamentals, 2005)
هدف،
ایجاد استراتژی پاداشی است که تناسب و توازن فرایندها و سیاستهای پاداش
با اهداف کسب و کار و منابع انسانی سازمان و عملی بودن آنها را تضمین کند.
عواملی که در تدوین استراتژی پاداش تأثیرگذار هستند را میتوان بدین گونه
بیان کرد:
قوانین و مقررات: الزامات قانونی دولت درباره پرداختها و عقد قرارداد،
سیاستهای سازمان: سیاستهای مدیران ارشد در ارتباط با استراتژیها و وضعیت مالی سازمان، سیاستهای اتحادیهها و اصناف،
وضعیت بازار: میزان پرداختهای موجود در بازار کار .
یکی
از نکات قابل توجه در پاداش کارکنان، ایجاد تناسب میان نیازهای افراد و
پاداشهای تخصیص داده شده به آنان است. با توجه به اینکه افراد مختلف
دغدغهها و نیازهای متفاوتی دارند، پاداشهای در نظر گرفته شده برای آنان
باید متناسب با نیازهایشان باشد. این امر موجب اثربخشی بیشتر استراتژی
پاداش و ترغیب افراد برای تلاش بیشتر در جهت تحقق اهداف سازمانی میشود.
(Dessler,2005)
ه) مدیریت روابط کارکنان
اساس الگوی مدیریت منابع
انسانی در زمینه روابط کارکنان را میتوان بدینگونه بیان کرد که مدیریت
روابط کارکنان، عاملی برای ایجاد و توسعه تعهد در کارکنان، تاکید بر منافع
متقابل، تغییر رویه از چانهزنی گروهی به سوی قراردادهای فردی، بهرهگیری
از تکنیکهای افزایش مشارکت کارکنان مانند حلقههای کیفیت یا گروههای
بهبود، تاکید پیوسته بر کیفیت، افزایش انعطافپذیری در توافقنامههای
کاری، تأکید بر کار گروهی و هماهنگ ساختن شرایط برای همه کارکنان است.
استراتژی
روابط کارکنان با توجه به شرایطی که پیشروی سازمانهاست، طراحی میشود.
عواملی چون استراتژی سازمان، چارچوبهای قانونی، مسائل اقتصادی، اجتماعی و
سیاسی، و سیاستهای کلان کشوری و بینالمللی موضوعاتی هستند که بر استراتژی
روابط کارکنان تأثیر فراوانی دارند. ایجاد روابط مناسب با اتحادیهها و
کارکنان یکی از استراتژیهای بنیادی هر سازمانی است. این امر باعث ایجاد
اعتماد و احترام متقابل، بینشی مشترک در مورد برنامههای آتی، مبادله مستمر
اطلاعات، اهداف و فرهنگ مشترک و مشارکت کارکنان در تصمیمگیری میشود.
(جدول شماره 1)، تحول در روابط صنعتی سنتی و مدیریت منابع انسانی را که
توسط گست (1995) ارائه شده است، نمایش میدهد.
نتیجهگیری
لزوم نگاه
استراتژیک به منابع انسانی، موضوعی است انکارناپذیر که با گذر زمان و ایجاد
تحولات روزافزون محیطی بر اهمیت آن افزوده میشود. در عین حال، فضای
شکلگیری استراتژیهای منابع انسانی و ایجاد یکپارچگی میان این استراتژیها
و استراتژیهای سازمان، از جمله چالشهای اساسی مدیران است.
آنچه در
این نوشتار ارائه شد مروری بر رویکردهای مختلف شکلگیری استراتژیهای کلان
منابع انسانی و نیز بررسی استراتژیهای حوزههای کارکردی منابع انسانی
سازمان است. به علاوه تبیین عوامل مؤثر بر استراتژیهای کارکردی از دیگر
موضوعاتی است که در این نوشتار مورد مطالعه قرار گرفته است. مطالب بیان شده
میتواند به عنوان مبنایی برای تحلیل استراتژیک منابع انسانی در سازمانها
به کار گرفته شود.
منبع: تدبیر