بازاریابی یعنی روانشناسی. این جمله را از من به یادگار داشته باشید و اگر می خواهید یک بازاریاب نمونه و موفق باشید حتما مطالعات روانشناسی خود را افزایش دهید، اگر هم زیاد حال و حوصله مطالعات تخصصی در این حوزه را ندارید حتما به کتاب هایی با در رابطه با رفتار مصرف کننده سر بزنید.
بازاریابی یعنی نفوذ در ذهن ها و متقاعد کردن مخاطب برای اینکه اطمینان حاصل کند که کالای شما نیازی از نیازهای او را رفع خواهد کرد. بازاریابی بعد از نفوذ در ذهن و تبدیل یک مشتری به مشتری وفادار وظیفه نفوذ در قلب ها را به عهده میگیرد که در این وضعیت مشتری تبدیل به بشارت دهنده ( EVANGELIST) برند شما می شود.
بعد از اینکه این تعریفی که من از بازاریابی ارائه دادم را پذیرفتید شاید این سوال پیش بیاید که چگونه در ذهن ها باید نفوذ کرد، یکی از راه های اثبات شده استفاده از تکنیک تکرار است. تکرار موجب ماندگاری در ذهن ها می شود. اما باید بدانید که چه پیامی را تکرار کنید. پیام را خوب طراحی کنید تا با تکرار آن ریشه به تیشه خود نزنید.
روانشناس ها انسان ها را به دودسته تقسیم می کنند. آنهایی که از نیمه راست مغز خود بیشتر استفاده می کنند و آنهایی که از نیمه چپ مغز خود بیشتر استفاده می کنند. افراد چپ مغز بیشتر دنبال دلایل منطقی و مرتبط به هم هستند و افرادی که از سمت راست مغز استفاده می کنند از احساسات خود استفاده می کنند. بنابراین در طراحی پیام های بازاریابی خود باید هر دو این قشر از افراد را در نظر بگیرید. شاید به همین دلیل است که ما در مطالبی که برای شما می نویسیم از تصاویر و متن به صورت همزمان استفاده می کنیم.
از تصاویر استفاده کنید، تصویر نفوذ زیادی ذهن افراد احساسی دارد، شاید در شبکه های اجتماعی هم به این قضیه برخورده باشید که وقتی همراه پست ها یک تصویر هم قرار می دهید لایک بیشتری می خورد، این به این خاطر است که بیشتر دیده می شود. مورد استقبال قرار گرفتن اینفوگرافیک ها نیز به همین خاطر است که از متن در پس زمینه ای از تصویر قرار داده می شود.
به یاد داشته باشید که مغز ناخودآگاه خیلی باهوش تر از مغز خودآگاه است، مغز ناخودآگاه از اطلاعات مغز خودآگاه استفاده می کند ولی در بعضی اوقات نیز سرکشی می کند مانند وقتی که شما می دانید سیگار مضرر است ولی با این وجود سیگار می کشید.
هدف از بحث در مورد ضمیر ناخودآگاه این است که بدانید مشتریان در هنگام خرید گفتگوهای درونی با خود دارند که نشآت گرفته از این ضمیر ناخودآگاه است. یک بازاریاب خوب می تواند با استفاده از درک این گفتگوها تاثیر مثبتی به این گفتگوها بگذارد. به عنوان مثال وقتی می خواهید یک دزدگیر بفروشید نباید بگویید “بدون دزدگیر خانه و خانواده شما در خطر است” چرا که با این کلمات بار منفی را وارد فضای ذهنی مشتری می کنید. یک جمله مثبت می تواند این باشد که ” با این دزدگیر یک خواب راحت و آرام در کنار خانواده ات خواهی داشت”
بحث روانشناسی بازاریابی بسیار گسترده است و از قضا شیرین نیز هست، فراموش نکنید که بازاریابی دستکاری احساسات است و احساسات از طریق کلمات، تصاویر و صدا ها و لامسه و حتی بویایی منتقل می شوند، هر فرد درک متفاوتی از یک پیام دارد و این تفاوت از شدت تاثیر گذاری هر نوع پیام ( دیداری، شنیداری و…) در ضمیر ناخودآگاه فرد ناشی می شود. افراد را بشناسید و بر اساس نوع ذهنیت آنها پیام های مناسبی طراحی کنید. به عنوان مثال در بازاریابی آثار هنری مشتریان بیشتر با سمت چپ مغز خود تصمیم می گیرند و بر بینایی بیشتر تکیه می کنند بنابراین در طراحی یک پوستر ساده برای نمایشگاه فروش آثار هنری تصویر نقش پر رنگ تری باید داشته باشد.