این خیلی خوبه که بتونیم قبل از سپیدهدم بیدار شیم، داشتن چنین عادتی کمک میکنه که موفق، ثروتمند و بهوش باشیم.
مردمی که سحرخیزن، به نظر شما از روزی که دنیا اومدن اینطور بودن؟ یا خودشون این عادت رو بوجود آوردند؟
استیو پاولینا مینویسد: “من خود باعث این عادت شدم. در اوایل ۲۰ سالگی خیلی کم پیش میآمد که من قبل از نیمهشب به خواب برم و اغلب خیلی دیر میخوابیدم. معمولا تا بعد ازظهر نمیتونستم درست راه برم!”
اما بعد از مدتی نتونستم رابطهی بین سحرخیزی و موفقیت رو نادیده بگیرم. در موارد نادری که مجبور بودم زود بیدار شم، میدیدم که بهرهوری من همیشه بالاتر بوده، و البته نه فقط صبح، بلکه در تمام طول روز. و همینطور باعث شد که حس خوبی نسبت به خودم داشته باشم. از اونجایی که برای رسیدن به هدفم مصمم بودم، تصمیم گرفتم که سحرخیز بودن رو یک عادت کنم سریعا زنگ ساعتم رو روی ۵ صبح تنظیم کردم…
… و روز بعد، کمی قبل از ظهر بیدار شدم!
هممم….
من بارها تلاش کردم، هربار تغییر چندانی نداشتم. فهمیدم من بدون ژن سحرخیزی دنیا اومدم. هروقت آلارمم به صدا درمیومد، اولین فکرم همیشه این بود که این صدای آزاردهنده رو قطع کنم و دوباره بخوابم. من سالها با ان عادت کنار اومدم تا اینکه تحقیقاتی در رابطه با خواب انجام دادم که به من نشون داد راه اشتباهی رو برای حل مشکلم پیدا کرده بودم. هنگامی که از این ایدهها استفاده کردم، برای همیشه به یک سحرخیز واقعی تبدیل شدم.
مطمئنا تبدیل شدن به یک سحرخیز کار سختیه اگر راه شتباهی رو انتخاب کنی، اما همینطور با یک راه حل درست، این کار خیلی راحت میشه.
معمولترین استراتژی غلط: برای اینکه صبح، زود بیدار شی، باید شب زود بخوابی! مثلا در نظر میگیری الان چقدر میخوابی؟ اگر ساعت ۱۲میخوابی و ساعت ۱۰ بیدار میشی، تصمیم میگیری ساعت ۸ بخوابی تا ساعت ۶ بیدار شی. یعنی فقط ساعت خوابت رو جابجا کنی. منطقیه! اما معمولا جواب نمیده.
۲ نظریهی اصلی در رابطه با خواب وجود داره. اول اینکه هر روز زمان مشخصی بخوابی و بیدار شی، مثل اینکه برای خوابیدن و بیدار شدنتون آلارم بگذارید. این روش زندگی در دنیای مدرنه. ما به پیش بینی در برنامهمون احتیاج داریم و باید مطمئن شیم که به میزان کافی میخوابیم.
نظریه دوم میگه شما باید به نیاز بدنتون توجه کنید و هروقت که خوابتون میاد بخوابید و هروقت که بدنتون میخواد بیدار شه، بیدار شید. این روش ریشه در زیستشناسی داره. بدن ما باید بدونه که ما به چه میزان استراحت نیاز داریم، پس ما باید بهش گوش کنیم.
در طول آزمون و خطاها، متوجه شدم هیچ کدام از این روشها مناسب نیستند. با در نظر گرفتن بهرهوری هر دو روشهای اشتباهی هستند، چون:
اگر طبق روش اول زندگی کنیم، بعضی وقتها مجبوریم حتی اگر خوابمون بیاد به رختخواب بریم. اگر هرشب اینکه به خواب برید بیشتر از ۵ دقیقه طول بکشه، شما دارید وقتتون رو با دراز کشیدن روی تخت و درعین حال نخوابیدن تلف میکنید. مشکل دیگه این است که شما فرض میکنید هر شب به میزان ثابتی به خواب احتیاج دارید، که فرض درستی نیست. شما در شبهای مختلف به میزان مختلفی خواب احتیاج دارید.
و در روش دوم، مشخصا بیشتر از نیازتون میخوابید (در برخی موارد ۱۰-۱۵ ساعت در هفته که معادل یک روز است). خیلی از مردم که به این روش میخوابند شبانه بیش از ۸ ساعت در خواب هستند که معمولا مقدار زیادی است. از طرفی در این روش، صبحهای شما غیرقابل پیشبینی خواهد بود.
راهحل بهینه برای من ترکیب کردن این دو روش با هم بود. خیلی راحته! شاید سحرخیزها هم بدون اینکه متوجه باشند از این روش استفاده میکنند. با اینحال برای من یک پیشرفت غیرمنتظره ذهنی بود. راهحل اینه که هروقت خوابم میاد (و فقط وقتی که خوابم میاد) بخوابم و صبحها سر یک ساعت خاص (هر روز هفته! هر ۷ روز!) با آلارم بیدار شم. پس من هر روز سر یک ساعت خاص بیدار میشم اما زمانهای مختلفی میخوابم.
من هروقت انقدر خوابالوده شم که دیگه نتونم بیدار بمونم، به رختخواب میرم. تست من برای خوابالودگی اینه که اگه نتونم یک یا دو صفحهی کتاب رو بدون حواسپرتی بخونم، آمادهی خوابیدن هستم. بیشتر مواقع من تا ۳ دقیقه به خواب میرم. گاهی اوقات ساعت ۹:۳۰ شب میخوابم، بعضی اوقات تا نیمهشب بیدارم. معمولا انقدر بیدار میمونم تا چشمام دیگه قادر به باز موندن نباشند. در این مواقع خوندن یک راه عالیه که نشون میده من چقدر خوابالودهام.
وقتی آلارمم به صدا در میاد، خاموشش میکنم و برای چند ثانیه خودم رو کش و قوس میدم و میشینم! من یاد گرفتم هرچقدر بلند شدن من بیشتر طول بکشه، بیشتر شبیه اینه که دارم برای خوابیدن تلاش میکنم. پس وقتی آلارم ساکت شد، من به خودم اجازه نمیدم که درمورد مزایای یک مقدار بیشتر خوابیدن فکر کنم.
بعد از استفاده از این روش برای چند روز، الگوی خواب من به یک ریتم طبیعی تبدیل شد. اگر یک شب خیلی کم بخوابم، شب بعد به طور ناخودآگاه زودتر خوابم میگیره و بیشتر میخوابم. اگر انرژی بیشتری داشته باشم، کمتر میخوابم. بدن من میدونه کی به من هشدار بده، چون یاد گرفته که زمان بیدار شدن من تغییری نمیکنه.
تاثیر دیگری که این روش داشت، من هر شب تقریبا ۹۰ دقیقه کمتر میخوابم اما انرژی بیشتری دارم چون همهی زمانی که در تختخواب هستم رو واقعا میخوابم.
طبق مطالعات من بیشتر بیخوابیها برای کسانیست که سعی میکنند خوابند اما وقتی که خوابشون نمیاد. اگر خوابت نمیاد، بلند شو و تا هر وقت که خوابت بگیره خودت رو مشغول کن. تا زمانی که بدنت هورمونهای مربوط به از دست دادن هوشیاریت رو آزاد کنه، مقاومت کن. شب اول شاید مجبور باشی تا دیر وقت بیدار بمونی، و بخاطر دیر خوابیدن و زود بیدار شدن احساس خستگی کنی، اما بدنت در طول روز بهت پیغام میده که خستهای و شب بعد زودتر به خواب میری. بعد چند روز این الگو برات جا میافته.
Steve Pavlina/23 May 2005
ترجمه: سعیده فرزینپور
منبع: انجمن علمی مهندسی صنایع دانشگاه الزهرا