یادداشتی از دکتر محمدحسین ادیب
در آمریکا هر سال، ۳۰میلیون نفر شغل خود را از دست میدهند و این در حالیست که جمعیت شاغل آمریکا ۱۶۰میلیون نفر است. یعنی به طور متوسط، هر ۵سال یکبار، همه در آمریکا یک بار، شغل خود را از دست میدهند و این، گواه سرعتگرفتن دامنه تغییرات در دنیاست. هر کس که میخواهد به آینده نگاه کند باید از چشمانداز اشتغال در آمریکا آگاهی یابد. به نوعی میتوان گفت که چشمانداز اشتغال در آمریکا، آینده اقتصاد را نمایندگی میکند و مشاهدات اخیر، گواه این است که در همه دنیا میانگین سنی مشاغل، به حدود ۵سال کاهش پیدا کرده است. باید بگوییم گذشت آن روزگاری که یک نفر در یک واحد، سیسال مشغول به کار بود. حالا احتمالا افراد باید در طول سیسال، ۵ یا ۶ بار، حرفه شغلیشان را عوض کنند و این دامنه تغییرات، دیگر هیچ شغل و هیچ صنفی را به حال خود رها نمیکند و در واقع، چیزی به نام امنیت شغلی در مفهوم کلاسیک آن دیگر محلی از اعراب ندارد. اینکه فردی سیسال در یک واحد کار کند و بعد، بازنشسته شود، بخشی از تاریخ اشتغال در سیاره زمین است و آن چیزی هم که در ایران به عنوان رکود شهرت دارد، چیزی جز تعمیم این بحث به اقتصاد ایران نیست. به عبارت دیگر، اقتصاد تغییر کرده، ولی مشاغل تغییر نکردهاند و چون مشاغل به تغییر تن ندادهاند، بحران فروش پدید آمده است.
رکود در ایران چگونه است؟
این رکود در ایران از جنس رکود در ادوار سابق نیست. این رکود از جنس
فناوریست و تکنولوژی، عامل ایجاد آن محسوب میشود. ما نشان دادهایم که در
تغییردادن هر چه که در حوزه اقتصاد، قدیمیست، بسیار بد عمل میکنیم. در
سال ۱۳۴۲، یک نظام اداری در ایران شکل گرفت که مبتنی بر نیازهای دهه۴۰
ایران بود و یادمان باشد که در آن زمان، هنوز کامپیوتر نیامده بود و بر این
اساس، یک نوع نظام اداری پیشدیجیتال در ایران شکل گرفت. امروز،
زیرساختهای یک جامعه دیجیتال در ایران کاملا مستقر شده است؛ ولی نظام
اداری ایران همچنان پیشدیجیتال است و بنا بر اظهارات وزیر کار، ۳۵دقیقه
کار مفید این نظام اداریست. در واقع، وضع این گونه است که ما نفت را صادر
میکنیم و یک و نیم برابر درآمد نفت، به یک نظام اداری پیشدیجیتال حقوق
میدهیم. به یک معنا، نفت را صادر میکنیم و با پول آن، بیمه بیکاری
میدهیم. آن هم به جامعهای که زیرساختهایش تغییر کرده؛ ولی نوع تفکر حاکم
بر بازار کار آن، تغییر نکرده و رکود، هزینه این عدم تغییر است. جهت نگاه
ایرانی به اشتغال، همچنان پیشدیجیتال است. جامعه ایران، همچنان از بخش
خدمات، تلقی دلالی دارد و شغل را در تولید و کارخانه میبیند. این در
حالیست که ما وارد عصر پساصنعتی شدهایم. جهان از عصر تولید انبوه
کارخانهای عبور کرده و در همه حوزهها به سبک جامعه موج دوم رو به
انبوهزداییست. در جامعه موج دوم، همه چیز از جمله تولید، انبوهزدایی
میشود و بر این اساس، الان همه چیز در همه حوزهها به سرعت در حال
انبوهزداییست. اما باید توجه کنیم به نسبتی که اقتصاد مبتنی بر تولید
انبوه در حال فروپاشیست، اقتصاد انبوهزداییشده رو به پیشرفت نیست و نبود
تعادل بین این دو پدیده است که بحران اشتغال به وجود آورده است.
تغییر مهم در مفهوم شغل
در جامعه پساصنعتی، بخش تولید، کمتر از ۲۰درصد اشتغال را تشکیل میدهد و
جامعه باید در بخش خدمات، اشتغال به وجود آورد. در این میان، جامعه ایران
در حال گذار به یک جامعه با زیرساخت خدماتیست که البته باید توجه داشت که
جامعه ایران حاضر به پذیرش این گذار نیست. یعنی نوع تفکر جامعه در مورد
اشتغال با جامعه انبوه عصر صنعتی، انطباق دارد. البته ما در آن دوره صنعتی
نشدیم؛ ولی در این دوره هم نمیتوانیم صنعتی شویم. ما باید بدون طیکردن
دوره صنعتیشدن وارد عصر پساصنعتی شویم. هنوز بدنه جامعه نتوانسته است
گفتمانی بر اساس ضرورتهای عصر جدید ارائه دهد. هر سطحی از توسعه،
زیرساختهای خاص خودش را میخواهد و در حوزههای بسیاری، زیرساختهای یک
جامعه پساصنعتی در ایران مستقر شده است. زیرساخت یک جامعه پساصنعتی، جامعه
دیجیتال است که جامعه دیجیتال در سطح بسیار گستردهای در ایران شکل گرفته
است. ولی مشکل در مرحله پس از آن است. یکی از مهمترین نمونهها در این
زمینه، مراجعه به یک شعبه بانک است. هر کسی که وارد یک شعبه بانک میشود
تمام اطلاعاتش ابتدا به ساکن وارد کامپیوتر میشود. در یک جامعه دیجیتال،
همه این اطلاعات با یک نرمافزار، پردازش و طبقهبندی میشود و دیگر، نیروی
انسانی در آن دخیل نیست. اما در شعب بانکی ما تمام اطلاعاتی که مکانیزه
وارد سیستم شده است، در فاز بعدی، به شکل دستی، طبقهبندی و دستی، پردازش
میشود. ۱۸۰هزار نفر در شعب مختلف یک بانک حضور دارند که با این زیرساخت
تنها به بیش از ۳۰هزار نفرشان نیاز است. در واقع، با همین زیرساخت موجود در
سیستم بانکی، ۱۵۰هزار نفر مازاد هستند. ولی الان وضعیت اینگونه است که
زیرساخت مستقر شده، اما نیروی مازادش هم همچنان هست و این نیروی مازاد در
روند نظام بانکی، اخلال به وجود میآورد. اول از این جهت که هزینه زیادی را
به نظام بانکی تحمیل میکند و دوم اینکه تمام این کارهایی که ۱۵۰هزار نفر
مازاد انجام میدهند با یک نرمافزار قابل انجام است. اما این اتفاق
نیفتاده است و میتوان گفت تقریبا در همه حوزهها در کشور، همین اتفاقی که
عرض شد، در حال وقوع است. جامعه ما در معرض تندترین تغییرات در حوزه
کسبوکار قرار گرفته؛ اما همچنان بر کسبوکارهای قدیمی اصرار دارد.
بخش خصوصی در غرب، ابتکار عمل بالایی دارد. اما بخش خصوصی در ایران، تنها
در ۲حوزه، توانایی دارد. یکی، تولید مسکن و دیگری، ایجاد مغازه و تقریبا در
هیچ حوزه دیگری، خلاقیت ندارد. در حالی که فروش در کشور در سال گذشته
۵۰درصد کاهش پیدا کرده است، در همین سال، ۲۰۰هزار مغازه جدید هم در بخش
بازرگانی به مغازههای موجود اضافه شده است. جمعیت تهران، ۸میلیون نفر است و
در حال حاضر به ازای ۴میلیون نفر، واحد مسکونی جدید در تهران ساخته
میشود. عده زیادی، فقط بلدند مسکن بسازند یا مغازه بزنند و هیچ خلاقیت
دیگری در کارشان نیست. این مساله، فقط باعث افزایش عرضه شده است و این
افزایش، در فاز بعدی به بحران فروش منجر خواهد شد. ازدحام در بخش بازرگانی
باعث شده که رشد املاک تجاری طی ۴سال گذشته بسیار اندک باشد که این به دلیل
ازدیاد بیش از حد عرضه در این حوزه است. ایجاد شغل به شکل سنتی، دیگر به
سختی ممکن است و یک یورش بیشکل به وضع موجود اشتغال هم مشکل چندانی را حل
نخواهد کرد. به نظر من از این به بعد، هر حرف اقتصادی، فقط با یک معیار
باید سنجیده شود و در واقع، یک شاخص برای درستبودن دارد و آن این است که
این حرف و نظر اقتصادی، چند شغل در ایران ایجاد میکند و اگر شغلی به وجود
نمیآورد، پس قابل بررسی نیست.
برندگان چه کسی هستند؟
فضا برای ایجاد تغییر در حوزه کسبوکار، تمهید است و بهترین بازیگران،
کسانی هستند که این فضای جدید را کشف و روی آن سرمایهگذاری میکنند و
بازندهها هم فارغالتحصیلان نظام آموزشی موجود هستند. نظام آموزشی موجود،
جامعه را برای دیروز آماده میکند. در واقع، نظام آموزشی ایران دانشآموزان
و دانشجویان را برای مشاغلی آماده میکند که دیگر وجود ندارند. رکود موجود
یک پیام بیشتر ندارد و آن اینکه: «دیروز، کافی نیست.» ما باید غرق در
آگاهی نسبت به آینده شویم تا ببینیم در حال، چگونه باید عمل کنیم؛ چراکه
واقعیتهای بازار نشان میدهد که ما با فوران زودرس آینده روبهرو شدهایم و
همین فوران زودرس آینده است که رکود به وجود آورده است. جوهر کلام اینکه
تبیین حال از مسیر آینده عبور میکند و فرجام هم خوب خواهد بود. یادمان
باشد که همیشه، آخر هر چیز با خوبی و بهبودی رقم میخورد و اگر چنین نشد،
پس هنوز فرجام آن نرسیده است.